کد نوحه

کد مداحی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که عوض را باور کند ، در بخشش جوانمرد بود . [نهج البلاغه]

شیوخ جماعت اخوان‌المسلمون سوریه با صدور فتاوای جدا گانه، ریختن خون علویان این کشور و زنای به عنف با زنان علویه را مباح اعلام کردند.

شیخ «محمد بدیع موسى» شیخ وهابی سوری و یکی از اعضای جماعت اخوان‌المسلمون این کشور اعلام کرد «ارتش آزاد سوریه» با ارسال نامه‌هایی به شیوخ و مفتی‌های این جماعت از آن‌ها درباره تعرض و تجاوز به زنان علویه و کشتار کودکان این طایفه و حمله به خانه‌ها و مراکز محل سکونت آن‌ها استفتاء کرده است.

شیخ موسی می‌ افزاید: مفتی‌ها و شیوخ جماعت اخوان‌المسلمون تمام این موارد را مباح و حلال اعلام کرده و تأکید کرد که ما بیانیه‌ای صادر کردیم و در آن ضمن اینکه به وفاداری طایفه علوی به نظام حاکم بر کشور و نفرت دیگر طوایف سوریه از آن‌ها اشاره کردیم، ‌ تأکید نمودیم که ریختن خون‌ آن‌ها، تعرض به زنان آن‌ها، ‌ کشتن کودکان آن‌ها و حمله به محل سکونتشان مجاز و حلال است و همه طوایف در سوریه می‌‌خواهند که از دست آن‌ها خلاص شوند.

شیخ «محمد بدیع موسى» که هم‌اکنون در عربستان سعودی تدریس می‌‌کند در دهه هشتاد و نود میلادی یکی از مشایخ منطقه «المیدان» در دمشق و یکی از اعضای جماعت اخوان‌المسلمون سوریه و البته فعال در شاخه نظامی آن بود که در آن دوره به «الطلیعة الإسلامیة» معروف شده بود، و هم اکنون یکی از اعضای «مجلس شوراى» جماعت است، اما نامی از وی برده نمی‌‌شود.

وی در محضر شیخ «حسن حبنکة المیدانی» تحصیلات خود را تکمیل کرد که معروف است در دهه شصت فتوای حلال بودن همبستر شدن پدر با دختر را در مواقع ضرورت صادر کرد و در این ارتباط توضیح داد که نیاز‌ها و ضرورت ‌ها موانع و محارم را از پیش رو برمی دارد و کسی که درختی را می‌‌کارد بیش از هرکس دیگری مجاز است از میوه آن استفاده کند و این فتوای معروفی که در دهه شصت سرو صدای بسیاری نیز به پا کرد.

پس از آغاز ناآرامی‌‌های سوریه به بهانه بهار عربی محمد بدیع موسی به مزدور گیری از میان سعودی‌‌ها و سوری ‌های مقیم عربستان و با هماهنگی با «عدنان عرعور» آن‌ها به سوریه اعزام و پول ‌ها و اموال زیادی را برای معارضان سوری جمع‌ آوری کرد.

پس از آن نیز با هماهنگی شیخ «احمد الصیاصنة» در درعا به کمک به اصطلاح اسلام‌ گرایان این منطقه «کتیبة العمری» و در منطقة حوران «کتایب المعتز بالله» را تشیکل داد که در این اواخر پل «خربة غزالة» و پیش از آن تعدادی از برج‌‌های خطوط ارتباطی این منطقه را تخریب کرده و از بین برد.

ارتش آزاد سوریه نیازی به فتواهای مشایخ و مفتی‌‌های خود ندارد، چون به لطف خون و خونریزهای «محمد فاروق طیفور» معاون «برهان غلیون» در «شورای ملی» و «على ریاض الأسعد» و گردان‌‌های تحت فرمان او و همچنین «جبهه یاری اهل شام» خود به فتوای ابن تیمیه عمل می‌‌کنند.

جماعت اخوان المسلمون سوریه طی دهه هشتاد به طور رسمی به فتوای ان تیمیه عمل کرد و تاکنون نیز به فتواهای وی عمل کرده و می‌کنند.

نویسنده : مرکز پاسخگویی به شبهات دینی | موضوع : اخبار, فتاوای وهابیت| چاپ مطلب

  

به گزارش سرویس دینی جام نیوز، یک گروه در مصر که به گروه اتحادیه اسلامی مردم مصر مشهور است، ادعا نمود که گوجه فرنگی مسیحی است، بنابراین خوردن آن برای مسلمانان حرام است.

این گروه با گذاشتن عکسی از گوجه فرنگی در صفحه فیس بوک خود، نوشتند: «گوجه فرنگی مسیحی است چرا که وقتی گوجه فرنگی را بطور عمودی برش می دهیم، در وسط آن یک صلیب می بینیم بنابراین گوجه فرنگی بجای پرستش خداوند، صلیب را می پرستد. صلیبی که بجای خداوند واحد به وجود 3 خدا معتقد است. بنابراین خوردن گوجه فرنگی حرام است.

در پی انتشار این عکس، بیش از سه هزار نفر از کاربران فیس بوک با درج مطالب خود در پایین عکس، اعتراض خود را بیان داشتند.
در نتیجه مخالفت بسیار سریع کاربران اینترنت با چنین تعبیر و تفسیری، رهبران این گروه بلافاصله گام پس نهاده و نوشتند: ما نگفتیم که گوجه فرنگی نخورید. ما گفتیم گوجه فرنگی را به شکلی که در وسط آن تصویر صلیب نمایان شود، نبرید

 

نویسنده : مرکز پاسخگویی به شبهات دینی | موضوع : فتاوای وهابیت| چاپ مطلب

  

پاسخ :

در دو مرحله به سوال شما پاسخ میدهم:
الف: جمع خواندن و جدا خواندن سنت نبوی؟
روایت اول:
صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج 2 – ص 152- دارالفکر
حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة وأبو کریب قالا حدثنا أبو معاویة ح وحدثنا أبو کریب وأبو سعید الأشج واللفظ لأبی کریب قالا حدثنا وکیع کلاهما عن الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید ابن جبیر عن ابن عباس قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدینة فی غیر خوف ولا مطر
**لازم به ذکر است که صحیح بخاری یکی از بزرگترین کتب اهل سنت است. تا جایی که علمای سلف اهل سنت چنین می گویند: (بعد از قران صحیحترین کتب. بخاری و مسلم می باشد)**

کمی هم از حیث سندی این روایت را بررسی کنیم؟

اجازه هست؟

با اجازه بزرگترها

الف: ابوبکر بن ابی شیبه

تاریخ بغداد – الخطیب البغدادی – ج 10 – ص 71

أبو بکر بن أبی شیبة ثقة .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

لسان المیزان – ابن حجر – ج 4 – پاورقى ص 286

أبى بکر بن أبی شیبة ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تاریخ بغداد|الخطیب البغدادی|10|463|مهمترین مصادر رجال سنى|دراسة وتحقیق : مصطفى عبد القادر عطا|الأولى|1417 – 1997 م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||

لسان المیزان|ابن حجر|4|852|مهمترین مصادر رجال سنى||الثانیة|1390 – 1971 م||مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان||الطبعة الأولى بمطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة الکائنة فی الهند بمحروسة حیدر آباد الدکن عمرها الله إلى أقصى الزمن سنة 1330 هجریة

ب: ابوکریب:

عمدة القاری – العینی – ج 23 – ص 75

محمد بن العلاء بن کریب أبو کریب الکوفی وهو شیخ مسلم أیضا

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تقریب التهذیب – ابن حجر – ج 2 – ص 121

محمد بن العلاء بن کریب الهمدانی أبو کریب الکوفی مشهور بکنیته ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

عمدة القاری|العینی|23|855|مصادر حدیث سنى – فقه||||بیروت – دار إحیاء التراث العربی|دار إحیاء التراث العربی||

تقریب التهذیب|ابن حجر|2|852|مهمترین مصادر رجال سنى|دراسة وتحقیق : مصطفى عبد القادر عطا|الثانیة|1415 – 1995 م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذیب التهذیب وتهذیب الکمال

ج: ابومعاویه

تحفة الأحوذی – المبارکفوری – ج 8 – ص 236

أبو معاویة ثقة
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تقریب التهذیب – ابن حجر – ج 2 – ص 324

أبو معاویة ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تحفة الأحوذی|المبارکفوری|8|1282|مصادر حدیث سنى – فقه||الأولى|1410 – 1990 م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||

تقریب التهذیب|ابن حجر|2|852|مهمترین مصادر رجال سنى|دراسة وتحقیق : مصطفى عبد القادر عطا|الثانیة|1415 – 1995 م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذیب التهذیب وتهذیب الکمال

نکته: در متن روایت امده است. که جناب ابو سعید الاشجع لفظ جناب ابی کریب را بیان میکنند. پس نیازی به بررسی جناب ابوسعید نیست. البته ایشان جزو ثقات اهل سنت هستند. ولی برای خلاصه کلام به اصل راویان می پردازیم.

خ: وکیع

الجرح والتعدیل – الرازی – ج 1 – ص 220

قال سمعت ابن نمیر یقول : وکیع اعلم بالحدیث من ابن إدریس .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الجرح والتعدیل – الرازی – ج 1 – ص 222

حدثنا عبد الرحمن نا علی بن الحسین الهرثمی قال سمعت أبا داود البستی وسأله أبو بکر الخراز ( 62 ک ) [ وغیره - 2 ] : من أفضل من أدرکت عندک ؟ فقال : ما أدرکت رجلا کان أخشع لله عز وجل من وکیع .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تفسیر القرطبی – القرطبی – ج 5 – ص 222

وکیع ثقة إمام أخرج له البخاری ومسلم وغیرهما من الأئمة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تاریخ بغداد – الخطیب البغدادی – ج 2 – ص 78

أخبرنی أبی قال محمد بن أبان أبو بکر البلخی مستملی وکیع ثقة .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج 63 – ص 90

حدثنا عبد الرحمن بن یوسف بن خراش قال وکیع ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

الجرح والتعدیل|الرازی|1|327|مهمترین مصادر رجال سنى||الأولى|1371 – 1952 م|مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة – بحیدر آباد الدکن – الهند|دار إحیاء التراث العربی – بیروت||عن النسخة المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة ( تحت رقم 892)

تفسیر القرطبی|القرطبی|5|671|مصادر تفسیر سنى|تصحیح : أبو إسحاق إبراهیم أطفیش||1405 – 1985 م||دار إحیاء التراث العربی – بیروت – لبنان||مؤسسة التاریخ العربی

تاریخ بغداد|الخطیب البغدادی|2|463|مهمترین مصادر رجال سنى|دراسة وتحقیق : مصطفى عبد القادر عطا|الأولى|1417 – 1997 م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||

تاریخ مدینة دمشق|ابن عساکر|63|571|مهمترین مصادر رجال سنى|علی شیری||1415|دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان|دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان||

د: الاعمش

معرفة الثقات – العجلی – ج 1 – ص 434

کان الأعمش ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

الجرح والتعدیل – الرازی – ج 4 – ص 146

سلیمان بن مهران الأعمش ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

الجرح والتعدیل – الرازی – ج 4 – ص 147

قال سمعت أبی یقول : الأعمش ثقة یحتج بحدیثه . حدثنا عبد الرحمن قال سمعت أبا زرعة . یقول : سلیمان الأعمش امام .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

معرفة الثقات|العجلی|1|261|مهمترین مصادر رجال سنى||الأولى|1405||مکتبة الدار – المدینة المنورة||

الجرح والتعدیل|الرازی|4|327|مهمترین مصادر رجال سنى||الأولى|1371 – 1952 م|مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة – بحیدر آباد الدکن – الهند|دار إحیاء التراث العربی – بیروت||عن النسخة المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة ( تحت رقم 891)

و: حبیب بن ابی ثابت

الکامل – عبد الله بن عدی – ج 2 – ص 407

ابن أبی مریم سمعت یحیى یقول حبیب بن أبی ثابت ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

الکامل|عبد الله بن عدی|2|365|مهمترین مصادر رجال سنى|قراءة وتدقیق : یحیى مختار غزاوی|الثالثة|محرم 1409 – 1988 م||دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان||الطبعة الأولى تحقیق : الدکتور سهیل زکار 1404 – 1984 م / الثانیة 1405 – 1985 م / الثالثة منقحة وبها تعلیقات وزیادات کثیرة – قرأها ودققها على المخطوطات یحیى مختار الغزاوی – محرم 1409 – 1988 م

ه: سعید بن جبیر

الجرح والتعدیل – الرازی – ج 4 – ص 10

عن یحیى ابن معین أنه قال : سعید بن جبیر ثقة

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

الجرح والتعدیل|الرازی|4|327|مهمترین مصادر رجال سنى||الأولى|1371 – 1952 م|مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة – بحیدر آباد الدکن – الهند|دار إحیاء التراث العربی – بیروت||عن النسخة المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة ( تحت رقم 891)

آری این بود بررسی روایت مورد نظر که در صحیح مسلم یکی از بزرگترین کتب اهل سنت بیان شده است.

حال آیا این روایت را دیگران نیز بیان کرده اند؟

المغنی – عبد الله بن قدامه – ج 2 – ص 120

لنا ما روى ابن عباس قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر وبین المغرب والعشاء من غیر خوف ولا مطر وفى روایة من غیر خوف ولا سفر ،

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج 2 – ص 152

حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة وأبو کریب قالا حدثنا أبو معاویة ح وحدثنا أبو کریب وأبو سعید الأشج واللفظ لأبی کریب قالا حدثنا وکیع کلاهما عن الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید ابن جبیر عن ابن عباس قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدینة فی غیر خوف ولا مطر

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

سنن أبی داود – ابن الأشعث السجستانی – ج 1 – ص 271 – 272

حدثنا عثمان بن أبی شیبة ، ثنا أبو معاویة ، ثنا الأعمش ، عن حبیب ‹ صفحه 272 › ابن أبی ثابت ، عن سعید بن جبیر ، عن ابن عباس ، قال : جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدینة من غیر خوف ولا مطر ، فقیل لابن عباس : ما أراد إلى ذلک ؟ قال : أراد أن لا یحرج أمته .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

سنن الترمذی – الترمذی – ج 1 – ص 121

حدثنا هناد حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال : ( جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر ، وبین المغرب والعشاء بالمدینة ، من غیر خوف ولا مطر . قال : فقیل لابن عباس : ما أراد بذلک ؟ قال : أراد ان لا یحرج أمته ) .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

سنن النسائی – النسائی – ج 5 – ص 260

أخبرنا عیسى ابن إبراهیم قال حدثنا ابن وهب عن یونس عن ابن شهاب أن عبید الله بن عبد الله أخبره أن أباه قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین المغرب والعشاء لیس بینهما سجدة صلى المغرب ثلاث رکعات والعشاء رکعتین وکان عبد الله بن عمر یجمع کذلک حتى لحق بالله عز وجل

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

السنن الکبرى – البیهقی – ج 3 – ص 162

( أخبرنا ) أبو عبد الله الحافظ وأبو سعید بن أبی عمرو قالا ثنا أبو العباس هو الأصم ثنا أسید بن عاصم ثنا الحسین بن حفص عن سفیان عن أبی لزبیر عن أبی الطفیل عن معاذ بن جبل قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی غزوة تبوک بین الظهر والعصر وبین المغرب والعشاء

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

السنن الکبرى – البیهقی – ج 3 – ص 167

( واما حدیث ) هشام بن سعد ( فأخبرنا ) أبو القاسم الحرفی ببغداد ثنا علی بن محمد بن الزبیر الکوفی ثنا إبراهیم بن إسحاق ثنا جعفر بن عون عن هشام بن سعد ثنا أبو الزبیر عن سعید بن جبیر عن عبد الله بن عباس قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء فی المدینة من غیر خوف ولا سفر قلت لم ترى یا ابن عباس قال أراد ان لا یحرج أمته

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

السنن الکبرى – البیهقی – ج 3 – ص 167

أبو الحسن علی بن محمد المقری أنبأ الحسن بن محمد بن إسحاق ثنا یوسف بن یعقوب القاضی ثنا أبو موسى ثنا أبو معاویة قال وحدثنا محمد بن أبی بکر ثنا وکیع قالا ثنا الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدینة فی غیر خوف ولا مطر قیل له فماذا أراد بذلک قال أراد ان لا یحرج أمته قال وکیع فی حدیثه قال سعید قلت لابن عباس لم فعل ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم قال کیلا یحرج أمته

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

شرح مسلم – النووی – ج 5 – ص 216 – 217

عن ابن عباس جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر وبین المغرب والعشاء ‹ صفحه 217 › بالمدینة فی غیر خوف ولا مطر قلت لابن عباس لم فعل ذلک قال کی لا یحرج أمته

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

مجمع الزوائد – الهیثمی – ج 2 – ص 159

عن أبی سعید یعنی الخدری قال جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر وبین المغرب والعشاء أخر المغرب وعجل العشاء فصلاهما جمعا

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

عمدة القاری – العینی – ج 7 – ص 149

(من روایة حجاج عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال : ( جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الصلاتین فی غزوة بنی المصطلق )

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

عمدة القاری – العینی – ج 7 – ص 150

رواه مسلم وفی لفظ قال ( جمع رسول الله صلى الله علیه وسلم بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدینة فی غیر خوف ولا مطر . قیل لابن عباس : ما أراد إلى ذلک ؟ قال : أراد أن لا یحرج أمته .

اما این روایت را از حیث رجال اهل سنت بررسی کنیم:
حتّى اگر فرض کنیم که همه این اسناد مشکل داشته باشند، بازهم نمى‌توانیم از حجیّت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آن‌ها ضعیف باشد، یک‌دیگر را تقویت کرده و حجّت مى‌شود؛ چنانچه بدر الدین عینى (متوفای 855هـ) در عمدة القارى به نقل از محیى الدین نووى مى‌نویسد:
وقال النووی فی (شرح المهذب): إن الحدیث إذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحادیث من الصحابة بطرق مختلفة کثیرة یقوی بعضها بعضا، وإن کان کل واحد ضعیفا.
نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روایتى با سند‌هاى گوناگون نقل شود؛ ولى برخى از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج مى‌شود، افزون بر این که ما مى‌گوییم: تعدادى حدیث از صحابه و از راه‌هاى گوناگونى نقل شده است که برخى از آن برخى دیگر را تقویت مى‌کنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند.
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 3، ص 307، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
ابن تیمیه حرّانى در مجموع فتاوى مى‌نویسد:
تعدّد الطرق وکثرتها یقوی بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجّارا فسّاقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.
زیادى و تعدد راه‌هاى نقل حدیث برخى برخى دیگر را تقویت مى‌کند که خود زمینه علم به آن را فراهم مى‌کند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثى که تمام راویان آن افراد عادلى باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 18، ص 26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.
هنگامى که روایتى طرق متعدد داشته باشد و راویان آن همگى فاسق و فاجر باشند، هم‌دیگر را تقویت کرده و حجت مى‌شود، روایت قصر نماز رسول در سفر را که در صحیح مسلم بود بررسی کردیم و دیدیم که کسی بین انان طبق نقل جمهور منکر الحدیث نیست.
محمد ناصر البانى در ارواء الغلیل پس از نقل طُرُق یک روایت مى‌گوید:
وجملة القول: أن الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر إذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وإنما العلة الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر فی « علم المصطلح » أن الطرق یقوی بعضها بعضا إذا لم یکن فیها متهم.
خلاصه آن که، تمام سند‌هاى این حدیث بدون ضعف نیست؛ اگر چه ضعف مهمى نیست؛ زیرا کسى که متهم به دروغ باشد، در طُرُق حدیث وجود ندارد و علّت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوى. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سند هاى متعدد درصورتى که در سلسله سند فرد متّهمى نباشد، یک‌دیگر را تقویت مى‌کنند.
البانی، محمد ناصر، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج 1، ص 160، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1405 – 1985 م.
در نتیجه، این روایات حتّى اگر از نظر سند هم ضعیف باشند‌، بازهم حجّت و قابل استدلال هستند.
حال شما مخاطب عزیز بگویید این کار شیعه بدعت است یا عین سنت نبوی؟
البته عرض میکنم. که ما نمیخواهیم بگوییم که نماز در 5وعده بر خلاف سنت نبوی است و صحیح نیست. بلکه ما عرض میکنیم برادران و خواهران اهل سنت اگر نبی اکرم5وعده نماز میخوانده است. همانگونه جمع هم میخوانده است. پس شما به یکی از سنتها (5وعده) و شیعیان به یکی از سنتها (جمع بین صلاتین) عمل می کنند.
سنت نبوی چیست؟
کاری را که پیامبر انجام داده است را سنت نبوی گویند.
برای اینکه یه کار را سنت نبوی نامند نیازی نیست که اینکار حتما دفعات متعددی تکرار شود. حتی اگر یک بار پیامبر اکرم اینکار را انجام دهند و دیگر آنرا انجام ندهند و از آن هم منع نکنند. اینکار سنت نبوی است.
آیا نیست؟
بر فرض اینکه بگوییم پیامبر در جنگها اینکار را (جمع بین طلاتین) فقط انجام میداده است. هیچی دلیلی ندارید که بگویید پیامبر از این کار بعدا منع کرده است.آیا کسی به خودش جرات خواهد داد بگوید شیعه چون جمع بین صلاتین می کند بدعت گذار است؟ زیرا سنت نبوی است.
فکر کنم دیگر نباید به خاطر اینکه شیعیان نمازهایشان را در 3وعده میخوانند آنانرا بدعت گذار معرفی کرد؟
درست نیست؟
پس روشن شد سنت نبوی هست
ب: نکته ای که باید توجه کنید اینکه علمای شیعه هم می گویند در صورتی که شخص می تواند نمازها را جدا از هم بخواند در 5 وعده بهتر است و استحباب دارد

مرکز پاسخگویی به شبهات دینی

بخش شبهات

برچسب : , , , ,

نویسنده : مرکز پاسخگویی به شبهات دینی | موضوع : پرسش و پاسخ| چاپ مطلب

  

بدیهی است که فهم و درک هر وجودی، مبتنی و مستلزم شناخت او یا آن است. به عنوان مثال اگر در همین عالم طبیعت و مادی نیز تا کسی اکسیژن را نشناسد، یا جاذبه، یا انرژی یا ... را نشناسد - اگر چه با آنها زندگی می‌کند و به واسطه‌ی آنها زنده است – ولی وجودشان را نخواهد شناخت. چنان چه در این عالم موجودات بسیاری وجود دارند که همگان و یا اغلب نمی‌شناسند و چون نمی‌شناسند، حتی سؤال از این که هست یا نیست نیز به ذهنش خطور نمی‌نماید. و البته هر کس بیشتر بشناسد، بیشتر پی به وجود می‌برد. یک دانشمند فیزیک یا شیمی، بسیار بیشتر از یک چوپانی که تحت قوانین فیزیک یا با عناصر شیمیایی زندگی می‌کند، وجود آنها را درک می‌کند.

اما «شناخت» نیز اصول، قوانین و چارچوب‌هایی دارد، از جمله:

الف – شناخت مفاهیم مقدم بر شناخت مصادیق است:

این یک قانون کلی است. اگر کسی در طبیعت مفهوم آب آشامیدنی را نشناسد، برای او فرقی بین آب دریا، آب میوه، یا هر سیال دیگری نیست. در مفاهیم معنوی نیز چنین است. از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: بالاخره شما بر حق هستید یا طلحه و زبیر؟ آنها نیز ادعای حقانیت دارند؟ ایشان فرمودند: «شما اول حق را بشناسید، سپس صاحب حق را خواهید شناخت».

بر همین اساس، بدیهی است که اگر کسی مفاهیم دیین، مؤمن و کافر را نشناخت، ممکن است در مصداق شناسی به معاویه و یزید امیرالمؤمنین بگوید و امام حسین (ع) را [الغیاذ بالله] خروج یافته از دین بنامد.

امام علی و سایر ائمه اطهار (ع) و امام زمان (عج)، مصادیق «امامت» هستند. پس تا کسی امامت را نشناسد، مصداق آن یا بودن و نبودنش را نخواهد شناخت، اگر چه مقابل او بایستد و با او سخن گوید و حتی اگر چه او خود را کاملاً معرفی نماید. (مثل کربلا).

ب – شناخت سلسله مراتب و مقدم و مؤخر دارد:

شناخت، سلسله مراتب و تقدم و تأخر دارد. تا کسی اعداد را نشناسد، چهار عمل اصلی را نمی‌شناسد و تا آن را نشناسد، جبر و مثلثات را نخواهد شناخت. تا کسی پدر و مادر نشناسد، فرزند شناسی برای او میسر نیست و تا کسی نور را نشناسد، از تجلی و انعکاس نور نیز چیزی نخواهد شناخت. اگر چه تمام وجودش در تلألو آن نور باشد.

امام زمان (عج) آخرین امام و جانشین پیامبر است و پیامبر (ص) نیز نبی و رسول خداست. پس اگر کسی خدا را نشناسد، نبوت و مصداقش پیامبر (ص) را نمی‌شناسد و اگر او را نشناسد، ولایت و امامت و مصادیقش را نخواهد شناخت. لذا در دعای «اللهم عرفنی نفسک ...» سلسله مراتب شناخت را تقاضا می‌کنیم و می‌گوییم: «خدایا تو خود، خودت را به من بشناسان، اگر نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. پیامبرت را بشناسان که اگر نشناسانی امام و حجتت را نخواهم شناخت و او را بشناسان که اگر نشناسانی، از دین تو گمراه خواهم شد».

ج – با توجه به نکات فوق، کسی که (به حد خودش، از عوام گرفته تا فیلسوف و عارف) خدای حکیم و هادی را شناخت، کتاب و نبوت و مصادیق آنها را که قرآن و پیامبر اکرم (ص) است خواهد شناخت و هر کس قرآن و نبوت و نبی اکرم (ص) را بشناسد، ولایت و امامت را نیز خواهد شناخت و برای شناخت مصادیقش به پیامبرش رجوع خواهد نمود.

در این جا دو شناخت حاصل می‌گردد. یکی شناخت تاریخی یا به قولی شناسنامه‌ای و دیگری شناخت حقیقی.

ج/1- در شناخت تاریخی و شناسنامه‌ای به سخنان و رهنمودهای رسول الله (ص) و بر اساس معرفی او اهل بیت (ع) رجوع می‌کند و با اسناد و اقوال موثق و رؤیت محقق شدن همه پیش‌بینی‌ها، بر او اثبات می‌گردد که یازدهمین امام از این سلسله فرزند ذکوری به نام «مهدی – عج» داشته که در نیمه شعبان 255 هجری متولد شده است و بر اساس علم، حکمت، قدرت و وعده‌ی الهی تا ظهور و حکومتش زنده خواهد بود.

ج/2- در شناخت واقعی نیز می‌فهمد، خداوند متعال هیچ گاه هدایت بندگانش رها نمی‌کند و هیچ گاه به خود آنها نمی‌سپارد. و بر اساس آیات قرآن کریم می فهمد که حق تعالی هیچ گاه هدایت را نه به دست ظالمین می‌سپارد و نه به دست کسانی که خودشان به هدایت محتاج هستند. پس می‌فهمد که حتماً باید در هر زمانی امام زنده و ناطقی باشد که به او «امام زمان» اطلاق می‌گردد و نتیجه می‌گیرد که پس: امام زمان (عج) هست، اگر چه من او را نبینم. چرا که ملاک رشد و سعادت، شناختن و پیروی و اطاعت است و نه دیدن. از این رو حضرت رسول اعظم (ص) فرمود: «‌هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد (نه این ندیده باشد) به مرگ جاهلیت مرده است».


91/11/3::: 12:8 ص
نظر()
  
  

 بستگی دارد که تعریف از «دین» چه باشد و آن تعریف درست و جامع هم باشد یا خیر؟ و تعریف ملاک وجدان چه باشد؟ ممکن است امری وجدان کسی را به درد آورد و وجدان دیگری را به درد نیاورد. در این صورت ملاک حقانیت چیست؟

هر کسی می‌تواند هر راه و روشی را انتخاب کند و بگوید «این دین من است». و به طور کلی نوع نگاه، چگونگی هدفمندی و روش زندگی هر کسی، دین اوست. بر این اساس هیچ کس بی دین نیست و حتی کافران نیز دینی مخصوص خود دارند. لذا در سوره الکافرون فرمود که به آنها بگو: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» - یعنی: دین شما برای شما و دین من نیز برای خودم. پس هر کس حتماً دینی دارد. اما این که این دین درست و جامع است یا خیر؟ و همان است که باید باشد یا خیر؟ منطق با حقایق عالم هستی می‌باشد یا خیر؟ امر و مقوله‌ای دیگری است.

الف – هزاران تعریف برای «دین» ارائه شده است. اما اگر در یک جمله دین را «‌مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی که برای اداری جامعه انسانی و پرورش انسان‌ها می‌باشد» بدانیم، آن وقت این سؤال پیش می‌آید که «حال کدام دین صحیح و جامع است؟» و این که «از کجا معلوم می‌شود؟ راه اثبات یا ملاک و محک چیست»؟

ب – البته که اگر فطرتی روشن و وجدانی بیدار باشد، انسان از کار خوب خود یا دیگران خوشش می‌آید و از کار بد خود یا دیگران بدش می‌آید. این قانون خلقت خداست و فرمود: «‌فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن (انسان) الهام کرد» (الشمس، 8). اما نباید فراموش کرد که عقل، فطرت و وجدان، به واسطه سلطه و تبعیت نفس محجوب نیز می‌گردد.

ج – وقتی تنها ملاک «من» باشد و آدمی بگوید من از کار خوب خوشم می‌آید و از کار بد بدم می‌آید و این دین من است، نتیجه این می‌شود که مانند پست مدرنیست‌های امروزی بگوید: پس ارزشی وجود ندارد. بلکه هر چه من خوشم بیاید، همان خوب است و هر چه بدم بیاید همان بد است! در چنین دینی، نه عقل حجیت دارد و نه وحی و نه وجدان. دیگر سخن حق را نمی‌شود و حقایق عالم هستی را نمی‌بیند و فهم نمی‌کند. بلکه ملاک و محک یا بهتر بگوییم، معبود و إله انسان «من» یا همان هوای نفس او می‌شود. و این همان دینی است که خداوند متعال راجع به اتباع آن فرمود:

«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» (الجاثیه، 23)

ترجمه:پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‏اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت‏خواهد کرد آیا پند نمى‏گیرید؟!

واژه‌ی «وجدان» در این نوع نگاه، فقط کلمه‌ای خوشایند است برای تطهیر تبعیت از هوای نفس. و تبعیت از هوای نفس، روش زندگی حیوان است و نه انسانی که عقل دارد. از این رو خداوند متعال می فرماید افراد بسیاری را می بینید که ظاهرشان شبیه انسان است و انفاقاً حرف‌های به ظاهر اندیشمندانه‌ یا به اصطلاح امروزی روشنفکرانه‌ای نیز می‌زنند و شما نیز به حسب ظاهر گمان می کنید که انسان‌های روشن و فهمیده‌ای هستند، اما چون ملاک آنها، هم چون حیوانات، هوای نفس است، آنها نیز حیوان هستند و مانند حیوانات زندگی می‌کنند.

«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» (الفرقان، 43 و 44)

ترجمه: آیا آن کس که هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى آیا [مى‏توانى] ضامن او باشى * یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه‏ترند.

تذکر: برخی گمان کرده‌اند یا ضد تبلیغ می‌کنند که در قرآن فحش آمده است. در صورتی که این فحش نیست، بلکه بیان انسان‌شناسی از طرف خالق اوست. می فرماید: برخی مثل جماد هستند، برخی دیگر زندگی نباتی دارند، برخی در مرحله حیوانی درجا زده‌اند و برخی که از عقل پیروی می‌کنند (و عقل نیز اثبات خدا و وحی می‌نماید) به مرحله انسانی رسیده و پیرو شریعت الهی می‌شوند. (1)

د – دقت شود که «خوب و بد حقیقی»، شعاری، اعتباری و قراردادی نیست و پیرو نظر یا رأی اکثریت نیز نمی‌باشد، بلکه متناسب با «هدف حقیقی» تعریف می‌شود. و بدیهی است که هر کسی اهداف و هدفی غایی دارد، اما همه اهداف صحیح و پسندیده نیستند. بلکه آن اهداف و هدف نهایی صحیح است که منطبق با حقایق عالم هستی باشد.

به عنوان مثال: برای کسی که آغاز و پایان زندگی را به جز حیات مادی در این دنیا نمی‌بیند، سخنان و باید و نباید‌های اخلاقی و ارزشی هیچ منطقی ندارد و الفاظی چون وجدان نیز فقط بازی با کلمات است. نمی‌تواند بگوید: سرقت، تجاوز، قتل، دروغ، غیبت، ربا، ظلم، استکبار، نسل کشی و ... بد است! چرا که چون به جز حیات دنیوی را نمی‌بیند و قائل نیست، هر چه به حسب ظاهر به حیات دنیوی او فایده‌ای برساند و یا لذتی از آن ببرد، باید خوب تلقی ‌شود. لذا در تعاریف پست مدرنی امروزی (که موافق اهداف ستمگران تبیین، تعریف و تبلیغ می‌گردد)، خوب و بد و ارزش‌ها نسبی هستند و هر آن چه به انسان (البته با دید مادی) فایده‌ای برساند و انسان لذتی از آن ببرد، خوب و ارزش است. در این دیدگاه، وجدان نیز تعریف دیگری می‌یابد و به گونه‌ی عمل می‌کند و کارشان را خوب و درست نشان می دهد. در واقع همان مفهومی که در قرآن می‌فرماید: شیطان اعمالشان را زینت می‌بخشد.

به عنوان مثالی در سطح کلان: مسلمان‌کشی راه می‌اندازند، کشورگشایی می‌کنند، نظام سلطه را به هر طریقی، از دروغ گفتن به مردم خود گرفته تا جنایات هولناک، حاکم می‌کنند، و در توجیه می‌گویند: به خاطر حفظ منافع لازم است. و برای مشروعیت بخشیدن به ظلم‌ها و جنایات خود، قوانین متفاوت نیز وضع می‌کنند و به آن رأی می‌دهند، تا بگویند موافق نظر اکثریت است و دچار وجدان درد نیز نگردند.


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >