اگر بگوییم عالم هستی جز تجلی معشوق نیست و حیات و زندگی نیز به جز عشق نیست، خلاف یا گزاف نگفتهایم. لذا مقوله «عشق» بسیار والاتر از حلال و حرام است. عشق، هدف گرفتن معشوق است و حلال و حرام، راه زودتر و سالمتر رسیدن به معشوق. به قول حافظ: «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید – ناخوانده درس رمزی از کارگاه هستی»
منتهی به شرطی که «عشق»، حقیقتاً و واقعاً عشق باشد و نام هر نیاز، غریزه، جاذبه یا کشش، پسند و احیاناً تعلق خاطر اندکی عشق گذاشته نشود.
نگاه مادیون به عالم هستی، عشق را بیمعنی کرده است، تا آنجا که در ادبیات غرب معمولاً واژههایی چون «Love » یا «Sex » به یک معنا و منظور نیز به کار میرود. چرا که در این نوع نگاه یا جهانبینی، انسان همین بدن است و بدن نیز مادی است و بدن مادی انسان هیچ فرقی با بدن مادی حیوان ندارد. پس عشق همان «غریزه جنسی» است.
عشق عاشق انعکاس عشق معشوق است:
غربیها هم به همین معنا رسیدهاند، اما چون معشوق حقیقی را نمیشناسند و یا اصرار به انکارش دارند، طبق معمول نگاه و سخنشان ابتر و یا دورِ باطل است. «باومن» جامعه شناس معاصری که او را پست مدرن و حتی فراتر از آن میشناسند میگوید: «عشق انعکاس است. عشق ما به همسایه به خاطر عشق او به ماست». درست میگوید، ولی نمیتواند بگوید که «پس عشق همسایه به ما از چه نشأت میگیرد؟ آیا دور تسلسل است؟»
اما در جهان بینی توحیدی – اسلامی، خالق عالم هستی، معشوق حقیقی است و هر چه «عشق» است، تجلی عشق اوست. وقتی نور عشق او از آیینه دل معشوق متجلی شد، او خود را «عاشق» مییابد. پس «عشق»، هم زیباست و هم ز بالاست. مولوی:
زهی عشق، زهی عشق که ما راست خدایا - چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم! چه گرمیم! از این عشق چو خورشید - چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه، زهی ماه، زهی بادهی همراه - که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور! زهی شور! که انگیختهی عالم - زهی کار، زهی بار، که آنجاست خدایا
فرو ریخت، فرو ریخت، شهنشاه سواران - زهی گَرد، زهی گَرد که برخاست خدایا
فتادیم، فتادیم، بدانسان که نخیزیم – ندانیم، ندانیم چه غوغاست خدایا
زهی کوی، زهی کوی، یکی دودِ دگرگون – دگربار، دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر، همه بسته چراییم؟ – چه بندست؟ چه زنجیر؟ که بر پاست خدایا
چه نقشیست؟ چه نقشیست؟ در این تابهی دلها – غریبست، غریبست، زبالاست خدایا
خموشید، خموشید که تا فاش نگردید – که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
انسان فطرتاً عاشق است:
پس عشق، در فطرت انسان نهادینه شده است و انسان فطرتاً عاشق است و هر چه میکند
نیز (چه بد و چه خوب) برای قرب، لقا و وصال معشوق است.
آیا جز این است که همگان «عاشق کمال» هستند و هر چه میکنند برای گذر از نقص و رسیدن به کمال است؟ و آیا جز این است که کمال و بالتبع عشق به کمال حدّ و مرزی ندارد، پس همگان بی حدّ عاشق کمال بی حدّ هستند؟ و اوست که هستی و کمال محض است، پس معشوق حقیقی اوست و همگان عاشق او هستند و این «عشقی» که در خود مییابیم و درک میکنیم، همه تجلی عشق اوست؟
عشق سوم یا عشق مجازی؟
شاید بسیاری متوجه نشوند که اگر از شخص یا چیز زیبایی خوششان آید و این خوشایند تا حدّ شبیه به عشق شدت یابد، علّتش این است که فطرتاً عاشق «جمیل - زیبا» هستند و چون تجلّی زیبایی او را در شخص یا چیزی میبینند، نسبت به او احساس علاقه، محبت، جاذبه و عشق میکنند. همین طور است عشق به حیات، علم، قدرت، غنا، لطافت، کرم، جود ... و سایر کمالات که همه از عشق فطری به حیّ، علیم، قادر، غنی، لطیف، کریم، جواد و ... نشأت میگیرد. «وَ لِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»
انحرافات و خطایی که گاه به کفر و شرک منجر میگردد نیز به خاطر شدت عشق به معشوق حقیقی از یک سو و خطای در مصداق و جایگزینی دیگران به جای او و اختصاص این عشق مقدس به آن معشوقهای دروغین است:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه:و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمىگزینند و آنها را دوست دارند (به آنها عشق می ورزند) هم چون دوست داشتن خدا! ولى کسانى که ایمان آوردهاند شدت محبتشان (اوج عشقشان) خداست، و کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سختکیفر است.
آیا عشق حرام است؟
پس، آن چه در فطرت انسان به ودیعه گذاشته شده است، آن چه در خلقت انسان نهادینه شده است و آن چه سبب حرکت و رشد آدمی میگردد، نه تنها حرام نیست، بلکه بسیار ارزشمند است. بلکه آن چه حرام شده است، همه تقلبیها و جعلیها هستند و نه حقیقیها. نام هر کسی را «معشوق» گذاشتن و نام هر نیاز، کشش، غریزه و جاذبهای را «عشق» گذاشتن، خود فریفتن، منحرف کننده و خانمانسوز است.
رفتن و رسیدن راه و رسمی دارد؟
رسیدن به هر هدفی (هر معشوقی) راه و رسمی دارد. اولاً باید که در طول عشق معشوق حقیقی باشد، نه این که در عرض آن باشد و متعرض آن گردد. «أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» یعنی همین. ثانیاً باید این راه کوتاهترین و هموارترین راه باشد تا عاشق را سریع و سالم برساند، نه این که پر از اعوجاج، پیچ و خم و اساساً در مسیر انحرافی باشد و عاشق بیچاره را به دور خودش بچرخاند و دست آخر نیز در بیراهه هلاکش کند. «الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ« یعنی همین.
پس اگر فرمود شرب خمر نکنید و مست نشوید، نه این که حقیقت «شراب و مستی» بد است. شراب لذت است و مستی بیخود شدن از خود و غرق شدن در معشوق است که سبب رشد، کمال و قرب میشود. و اگر فرمود دوست نگیرید و زنا نکنید، نه این که جذبه، کشش، غریزه، خوشایند و حتی دوست داشتن و عشق بین زن و مرد بد است، اگر بد بود که خودش خلق نمیکرد و چنین نیازها و میلهایی را در انسان قرار نمیداد، بلکه میفرماید: این غریزه جنسی است که در هر حیوانی هم هست و شما نامش را عشق نگذارید و اگر میخواهید عاشقانه به معشوق برسید که سبب رشدتان شود، از راهش وارد شوید و در صراط مستقیماش گام بردارید تا ملکوتی و نورانی باشد و نه مکدر و ظلمانی و صرفاً حیوانی.
این که تا دختری از پسری خوشش آمد، نامش را عشق میگذارد و به هر حیلهای برای جذب و به دام انداختن او [که به دام افتادن خودش در گردابها منجر میشود] که عشق نیست. هوس است. این که تا پسری از دختری خوشش آمد و امواج هوسِ لذت بردن و کام برداشتن از او در وجودش مبدل به سونامی شد و از هیچ کاری برای اغفال او فروگذاری نکرد که نامش عشق نیست. تکبر است، خودگرایی است، خودپسندی و نامردی است. کدام عاشقی معشوق را قربانی هوسهای خود میکند؟ این حرام است.
مرتبط:
ایراد صرفاً در غربی بودن آن نیست. نه تنها کت و شلوار، بلکه بسیاری از لوازم مصرفی ما تولید غرب است و در صنایع مادر یا صنایع کوچکتر نیز بسیاری از لوازم یا قطعات تولید غرب است و چرخهی صنایع مانند حلقات یک زنجیر به هم پیوسته است و گاه انفکاک و انقطاع مطلق نه معقول است و نه مقرون به صرفه و نه ممکن. بلکه موضوع این است که کرواوات یک علامت و یک مظهر است و اسلام به مؤمنین و مسلمانان میفرماید که خود را شبیه کفار نکنید.
لباس، مدل مو، کفش، کیف و یا حتی بسیاری دیگر از اقلام و یا حتی روشها و رفتارها نه تنها گاه لازم و ضروری است، بلکه چنان عمومیت دارد که علامت یا مشخصهی یک گروه خاص محسوب نمیگردند. اما گاه شیء یا مدل یا رفتاری علامت است و تبلیغ مستقم و غیر مستقیم یک نوع اندیشه یا گرایش محسوب میگردد.
به عنوان مثال: حجاب نیز نوعی لباس است و بسیاری از دختران و زنان در این عالم، چه در گذشته و چه حال روسری میگذاشتند و میگذارند و چنان چه شاهدیم، روسریهای ساخت ایتالیا بازار روسری جهان را گرفته است. اما اگر همین روسری به شکل حجاب اسلامی و برای پوشاندن سر، مو و گردن و ... استفاده شود، یک علامت میشود و به همین دلیل در غرب ممنوع اعلام میگردد.
کراوات یا پاپیون حتی لباس نیز نیست و هیچ مشخصه یا خاصیت پوششی هم ندارد، بلکه صرفاً یک علامت است.
کراوات، ریشه در دورهی حکومت کلیسا دارد و پس از جنگهای صلیبی و سقوط دولت عثمانی و سایر کشورهای اسلامی، به اجبار و به تبلیغ به فرهنگ مسلمانان تحمیل شد.
در آن دوره حکومت در اختیار مسیحیها و کلیسا بود و قدرت نیز در دست «کراواتها» بود که مانند جنگ «صربستان و کراواتها» علیه مسلمانان «بوسنی هرزگوین» در آن موقع نیز جنایات بیشماری علیه مسلمانان و اساساً غیر مسیحیها به راه انداختند و کرواتها [در یوگسلاوی سابق و ...] نقش بسیار مهمی در این جنگها داشتند.
در آن دوره، مردم را مجبور کردند که به میل و یا با اجبار (و از ترس کشته شدن یا آسیبدیدن به عنوان غیر مسیحی یا مخالف)، صلیب به گردن خود آویزان کنند. این صلیب، کمکم و به ویژه پس از رنساس که مردم مسیحی بودند، اما حکومتهای ضد کلیسا و مسیحیت قدرت را در دست گرفتند، به شکل «کراوات» درآمد و پس از مدت کوتاهی نیز به «پاپیون» تبدیل شد، تا هم مستقیماً صلیب نباشد و هم اعتقاد و گرایش دینی مسیحیان را پاسخگو باشد. و پس از آن به عنوان سمبل «مدرنی، شیکی و گرایش به غرب» به همگان تحمیل شد و توسط عمالی چون آتاتورک (یا آتاترک) در ترکیه، رضاخان در ایران و شیوخ وابسته در کشورهای عربی به بلاد اسلامی تحمیل گردید. و سپس با تبلیغات گستردهی مستقیم و غیر مستقیم القا کردند که هر کس کروات بزند، لابد انسان فرهیخته، با فرهنگ و با شخصیتی است و هر کس نزند، لابد انسانی لاابالی است.
البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی این فرهنگ حتی در میان شخصیتها و سیاستمداران غربی نیز شکسته شد، اما هنوز استعمال و بر آن اصرار میشود.
لذا نه تنها لزومی ندارد که یک مسلمان و یک ایرانی، صلیب و علامت مسیحیان و غربیها را به گردن خود آویزان نماید و خود را به شکل آنان درآورد - به ویژه آن که امروزه کراوات به غیر از علامت صلیب مسیحیت، علامت غربزدگی نیز میباشد – بلکه مسلمان نباید ذلیل باشد و چنین علامتی را به عنوان غربزدگی، یا شیکی یا هر عنوان دیگری از گردن خود آویزان نماید. یک مسلمان خودش انسان و علامت خدا، ایمان و اسلام است و نباید خود را به ابزار زنده و متحرک تبلیغاتی دشمنان خود مبدل نماید.
«وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (آل عمران، 139)
ترجمه:و سست نشوید، و اندوهگین نباشید و شما برترید، اگر مؤمن باشید.
«فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ» (محمد ص، 35)
ترجمه: پس شما مسلمانان سست نشوید، و مشرکین را (با کوتاه آمدن، همسویی، همرنگی و ...) به مسالمت دعوت مکنید در حالى که شما پیروز و دست بالائید و خدا با شما است و هرگز پاداش اعمالتان را کم نمىکند.
الحمدلله کثرت احادیث و اخبار رسیده در منابع معتبر مسلمانان اهل سنّت آن قدر متواتر است که هیچ جای شک، شبهه و سؤالی در خصوص اصل واقعه و آن چه بیان شده و بر آن بیعت گرفته شده، باقی نگذاشته است، و اکنون برخی میگویند: معنای «ولایت» دوستی است! این کاش به همین معنایی که قبول دارند، مؤمن شده و عمل میکردند. هر چند که به «خلافت»حضرت با همین واژه نیز در این خطبه تصریح شده، نخواستند بخوانند. «علی ولی الله» نیز یعنی «علی از جانب خدا ولیّ است. چنان چه معنای «خلیفة الله»، خلیفه شدن بر خدا نیست.
الف –برخی دوست دارند کلمات، الفاظ یا حتی آیات را آن گونه که خود مایلند، تفسیر یا حتی ترجمه نمایند! اما باید دقت کنند که ترجمه یا تفسیر به رأی هیچ گاه حقایق را تغییر نمیدهد.
آری. واژهی «ولایت» معانی متفاوتی دارد، ولی ضد و نقیض یک دیگر نیستند. راغب اصفهانی (از غنیترین منابع تعریف واژگان ادبیات قرآنی) میگوید: «ولایت (به کسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است - مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ماده ولی».
آیا در آیات «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ» - یا - «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ ... وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» یعنی خدا و رسول دوست شما هستند، اما طواغیت دوستان کفارند؟! یا آن که یعنی مؤمنین الله و رسولش (ص) را به سرپرستی بر می گزینند و کفار طاغوتهای متفاوت (درونی و بیرونی) را به سرپرستی بر میگزینند؟
ب –آیا دستور ابلاغ نازل گردید و پیامبراکرم (ص) آن خیل عظیم را در منطقه غدیر خم جمع کرد و سه روز نگاه داشت تا بگوید «علی دوست شماست و سپس بر آن از مردم بیعت گرفت؟! آیا برای اعلام یا قبول دوستی بیعت میگیرند؟ خیلیها دوست مؤمنین بودند، اساساً طبق آیهی قرآن کریم [إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ]، مؤمنین فراتر از دوستی، با یک دیگر برادرند. پس دوست معرفی و بیعت نمیخواهد. وانگهی آنان که چنین معنی میکنند، راجع به ابوبکر و عمر که در آنجا حضور داشته و از صحابه بودند چه میگویند؟ آیا آنان دوست مؤمنین نبودند که معرفی نشدند؟
دقت شود که گاهی یک واژه، معنای عامی دارد که سایر معانی را نیز در مجموعه خود دارد. مثلاً اگر گفته شد «عشق»، لابد حالات دیگر چون: مودّت، محبت، وابستگی و وفاداری را دارد. گاهی لازم است خط قرمزی در حداقل تعیین شود. میفرماید: اجری جز مودّت اهل بیتم (ع) را نمیخواهم، گاهی لازم است سقف یک معنا و مفهوم بیان شود، میفرماید: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. یعنی ولایت او مانند ولایت من است، چه در مودت، چه در محبت، چه در دوستی، چه در خلافت و ... . وگرنه «دوست» واژه های دیگر هم دارد، مثلاً میفرمود: هر کس من رفیق یا خلیل او هستم، علی نیز رفیق یا خلیل اوست. اما فرمود: ولیّ اوست، که واژهی جامعی است به معنای (سرپرستی)، که در مورد خدا و رسولش (ص) نیز چنین آمده است و البته سرپرست الهی، بهترین دوست نیز هست.
ب –پیامبر اکرم (ص) در خطبه غدیر خم، فقط به واژهی «ولایت» بسنده ننمودهاند که شبهه ایجاد کنند، چرا «خلیفه» یا ... نفرمود. مراتب و مقامات حضرت علی (ع) در خطبه غدیر بسیار است و اساساً سراسر خطبه همین است، که ذیلاً فقط به چند نمونه اشاره میشود تا بیشتر معلوم شود این بیانات محکم و این خبر عظیم (نبأالعظیم) صرفاً معرفی یک دوست نبوده است:
ولایت، امامت، ضرورت اطاعت همگان(که برای دوستی معنا ندارد):
«أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَ إِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ.»
ترجمه: و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است.
ولایت و امامت اهل بیت (ع) تا روز قیامت:
«... ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ»
ترجمه: و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.
سنّت الهی مبنی بر تعذیب منکرین ولایت علی (ع):
«مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ یَتُوبَ الله عَلی أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَی الله أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ.«
ترجمه: هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیری آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.
ملعون شمردن کسی که علی (ع) را ولیّ، امام و افضل بر همه انسانها نداند:
توضیح: ملعون یعنی دور شده از رحمت الهی و افضلیت نیز در همه چیز است، از جمله خلافت
«مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدی مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثی ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِی الْخَلْقُ. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَی قَوْلی هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ.»
ترجمه: هان مردمان! عل را برتر دانید؛ که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که آفریدگان پایدارند و روزی شان فرود آید. دور دورباد از درگاه رحمت خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!
علی (ع) صاحب ولایتِ سرپرستی تام است:
«ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.»
ترجمه: سپس فرمود: مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد.
تصریح به خلافت و نیز امامت در خطبه غدیر:
توضیح: به ویژه برای آنان که فقط به دنبال کلمه «خلیفه» میگردند:
«مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَ عَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِمایَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِالله. یَقُولُ الله: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی ...). »
ترجمه: هان مردمان! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و هموست جانشین من در میان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا و کسی که به فرمان خدا با پیمان شکنان، رویگردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دین پیکار کند. خداوند فرماید: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.
دستور به گردن نهادن به امر و نهی علی (ع) که لازمه رشد و اتحاد است:
«مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله قَدْ أَمَرَنی وَ نَهانی، وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَنَهَیْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُی لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، (وَصیرُوا إِلی مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ.»
ترجمه: هان مردمان! همانا خداوند امر و نهی خود را به من فرموده و من نیز به دستور او دانش آن را نزد علی نهادم. پس فرمان او را بشنوید و گردن نهید و پیرویش نمایید و از آنچه بازتان دارد خودداری کنید تا راه یابید. به سوی هدف او حرکت کنید. راه هی گونه گون شما را از راه او بازندارد!
ج –پس در خطبه غدیر، نه تنها همه چیز به صورت مشروح و روشن بیان شده است، بلکه تمامی واژگان مانند: اخوت، وصایت، ولایت، امامت، خلافت و نیز افضلیت در تمامی شئون و ضرورت اطاعت و تبعیت تصریح شده است.
قطعاً بر هر مسلمانی به خدا و معاد و نیز نبوت و رسالت حضرت ختمی مرتبت (ص) و قرآن کریم ایمان آورده است، واجب است دست کم یک بار خطبه غدیر را کامل بخواند و بداند که آخرین نبی خدا (ص) چه راهی برای بعد از خود نشان داده است تا موحدین و مؤمنین از صراط مستقیم خارج نگردند.
متن کامل خطبه غدیر با ترجمه فارسی آن، در دوازده فصل (بر اساس تقسیم بندی موضوعی)، در صفحه اصلی – بخش در محضر استاد درج شده است. لازم است که مسلمان، به ویژه در این ایّام، دقایقی در محضر آخرین نبی و رسول خدا (ص) حاضر شود، و آن چنان که خود در خطبه فرمودند: با تعمق و فهم، و بدون غرض گوش فرا دهند و به امر ایشان بیعت یا تجدید بیعت کنند.
لینک:
در محضر استاد: خطبه غدیر - نبی اکرم و رسول اعظم، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله
بدیهی است که فهم و درک هر وجودی، مبتنی و مستلزم شناخت او یا آن است. به عنوان مثال اگر در همین عالم طبیعت و مادی نیز تا کسی اکسیژن را نشناسد، یا جاذبه، یا انرژی یا ... را نشناسد - اگر چه با آنها زندگی میکند و به واسطهی آنها زنده است – ولی وجودشان را نخواهد شناخت. چنان چه در این عالم موجودات بسیاری وجود دارند که همگان و یا اغلب نمیشناسند و چون نمیشناسند، حتی سؤال از این که هست یا نیست نیز به ذهنش خطور نمینماید. و البته هر کس بیشتر بشناسد، بیشتر پی به وجود میبرد. یک دانشمند فیزیک یا شیمی، بسیار بیشتر از یک چوپانی که تحت قوانین فیزیک یا با عناصر شیمیایی زندگی میکند، وجود آنها را درک میکند.
اما «شناخت» نیز اصول، قوانین و چارچوبهایی دارد، از جمله:
الف – شناخت مفاهیم مقدم بر شناخت مصادیق است:
این یک قانون کلی است. اگر کسی در طبیعت مفهوم آب آشامیدنی را نشناسد، برای او فرقی بین آب دریا، آب میوه، یا هر سیال دیگری نیست. در مفاهیم معنوی نیز چنین است. از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: بالاخره شما بر حق هستید یا طلحه و زبیر؟ آنها نیز ادعای حقانیت دارند؟ ایشان فرمودند: «شما اول حق را بشناسید، سپس صاحب حق را خواهید شناخت».
بر همین اساس، بدیهی است که اگر کسی مفاهیم دیین، مؤمن و کافر را نشناخت، ممکن است در مصداق شناسی به معاویه و یزید امیرالمؤمنین بگوید و امام حسین (ع) را [الغیاذ بالله] خروج یافته از دین بنامد.
امام علی و سایر ائمه اطهار (ع) و امام زمان (عج)، مصادیق «امامت» هستند. پس تا کسی امامت را نشناسد، مصداق آن یا بودن و نبودنش را نخواهد شناخت، اگر چه مقابل او بایستد و با او سخن گوید و حتی اگر چه او خود را کاملاً معرفی نماید. (مثل کربلا).
ب – شناخت سلسله مراتب و مقدم و مؤخر دارد:
شناخت، سلسله مراتب و تقدم و تأخر دارد. تا کسی اعداد را نشناسد، چهار عمل اصلی را نمیشناسد و تا آن را نشناسد، جبر و مثلثات را نخواهد شناخت. تا کسی پدر و مادر نشناسد، فرزند شناسی برای او میسر نیست و تا کسی نور را نشناسد، از تجلی و انعکاس نور نیز چیزی نخواهد شناخت. اگر چه تمام وجودش در تلألو آن نور باشد.
امام زمان (عج) آخرین امام و جانشین پیامبر است و پیامبر (ص) نیز نبی و رسول خداست. پس اگر کسی خدا را نشناسد، نبوت و مصداقش پیامبر (ص) را نمیشناسد و اگر او را نشناسد، ولایت و امامت و مصادیقش را نخواهد شناخت. لذا در دعای «اللهم عرفنی نفسک ...» سلسله مراتب شناخت را تقاضا میکنیم و میگوییم: «خدایا تو خود، خودت را به من بشناسان، اگر نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. پیامبرت را بشناسان که اگر نشناسانی امام و حجتت را نخواهم شناخت و او را بشناسان که اگر نشناسانی، از دین تو گمراه خواهم شد».
ج – با توجه به نکات فوق، کسی که (به حد خودش، از عوام گرفته تا فیلسوف و عارف) خدای حکیم و هادی را شناخت، کتاب و نبوت و مصادیق آنها را که قرآن و پیامبر اکرم (ص) است خواهد شناخت و هر کس قرآن و نبوت و نبی اکرم (ص) را بشناسد، ولایت و امامت را نیز خواهد شناخت و برای شناخت مصادیقش به پیامبرش رجوع خواهد نمود.
در این جا دو شناخت حاصل میگردد. یکی شناخت تاریخی یا به قولی شناسنامهای و دیگری شناخت حقیقی.
ج/1- در شناخت تاریخی و شناسنامهای به سخنان و رهنمودهای رسول الله (ص) و بر اساس معرفی او اهل بیت (ع) رجوع میکند و با اسناد و اقوال موثق و رؤیت محقق شدن همه پیشبینیها، بر او اثبات میگردد که یازدهمین امام از این سلسله فرزند ذکوری به نام «مهدی – عج» داشته که در نیمه شعبان 255 هجری متولد شده است و بر اساس علم، حکمت، قدرت و وعدهی الهی تا ظهور و حکومتش زنده خواهد بود.
ج/2- در شناخت واقعی نیز میفهمد، خداوند متعال هیچ گاه هدایت بندگانش رها نمیکند و هیچ گاه به خود آنها نمیسپارد. و بر اساس آیات قرآن کریم می فهمد که حق تعالی هیچ گاه هدایت را نه به دست ظالمین میسپارد و نه به دست کسانی که خودشان به هدایت محتاج هستند. پس میفهمد که حتماً باید در هر زمانی امام زنده و ناطقی باشد که به او «امام زمان» اطلاق میگردد و نتیجه میگیرد که پس: امام زمان (عج) هست، اگر چه من او را نبینم. چرا که ملاک رشد و سعادت، شناختن و پیروی و اطاعت است و نه دیدن. از این رو حضرت رسول اعظم (ص) فرمود: «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد (نه این ندیده باشد) به مرگ جاهلیت مرده است».
شیخ «أسامه القوصی» مفتی سرشناس وهابیت در مصر در جدید ترین فتوای خود دیدن صحنه های جنسی موجود در فیلم ها را حلال دانست.
صدور این فتوا توسط این مفتی سلفی، خشم و اعتراض شدید افکار عمومی مصر را برانگیخته و صدور چنین فتوایی را فاسد کننده جامعه مصر و عاملی برای نابودی بنیان خانواده دانسته اند.
گفتنی است آنچه که بر خشم افکار عمومی مصر علیه این مفتی وهابی افزود، تکیه او بر آیات قرآن کریم برای اثبات درستی فتوایش بود.
او در این باره گفت: در سوریه حضرت یوسف، آیاتی وجود دارد که چگونگی رفتار جنسی همسر عزیز را نشان می دهد! با توجه به وجود این آیه، بودن صحنه های جنسی در فیلم امری حلال به شمار می رود! البته به شرط این که با هدف هدایت امت باشد!
قابل ذکر است آمار رسمی اعلام شده توسط وزارت فرهنگ مصر حاکی از آن است که بیش از 75 درصد از فیلم هایی که در زمان رژیم «حسنی مبارک» ساخته می شد، دارای صحنه های غیر اخلاقی و جنسی بود.
در پی سقوط رژیم مبارک و پس از پیروزی اسلامگرایان در انتخابات پارلمانی اخیر مصر، کارشناسان مسائل فرهنگی مصر پیش بینی کردند که در آینده با ساخت فیلم هایی که در آن صحنه های مستهجن وجود دارد، مخالفت شود.
از همین رو در این میان «أسامه القوصی» با صدور چنین فتوایی گویا تلاش کرده که به این کارشناسان مسائل فرهنگی مصر بگوید که پیروزی اسلامگرایان به حذف صحنه های مستهجن از فیلم های مصر نخواهد انجامید!