سلام در اینجا میخواهیم به بخشی از شبهات شما پاسخ دهیم.
ش:بعضی ها میگن اسلام و مسلمان بودن موجب عقب ماندگی ومانع پیشرفت میشه مثلا چرا در کشورهای غیر اسلامی پیشرفت بیشتر دیده میشه؟
ج:من دراینجا 3 دلیل میارم1-اولا که فقط در کشورهای اسلامی این طور نیس اگه اینجوره چرادر کشورهای امریکای لاتین که بیشتر مسیحی هستن بدبخت بیچاره خیلیه2-شما برین بگردین ببینین یک حدیث حتی ضعیف پیدا میکنین که اسلام برا علم محدودیت گذاشته باشه به غیر از اسلام هر دینی دیگه برا اموختن علم محدودیت داره برین ببینین 3-اگه باالفرض اینجورم باشه به خاطر اینکه بمون ثابت نشده که تنها را سعادت ما پیروی از دینمونه هر چیزم به سرمون میاد به خاطره اهمیت ندادن به دستورات اسلامه.
ش: چرا باید از ولایت فقیه پیروی کنیم؟ و بر فرض این که باید پیروی کنیم چه دلیلی بر برحق بودن و عادل بودن ولی فقیه وجود دارد؟ و چه کسی گفته او باید ولی فقیه بماند و از کجا معلوم که او مورد تایید امام عصر (عج) هست؟
علت «باید»ی اطاعت از ولیفقیه، همان وجوب اطاعت از «فقه» و احکام الهی است که اطاعت از مرجعیت را به دنبال میآورد. «ولیفقیه» نیز یک «مرجع» است، با این تفاوت که حیطهی عملکرد او از مسائل شخصی گذشته و مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حکومتی و ... را نیز در بر میگیرد. چرا که فقه اسلام نیز منحصر به طهارت و غسل و کفن نمیباشد.
الف - همانطور که بر همهی مسلمانان واجب است تا عبادت، تجارت، ازدواج ... و همهی امورشان بر اساس احکام الهی باشد، واجب است که حکومتشان نیز یک حکومت اسلامی باشد، چرا که تا حکومت اسلامی نباشد، اجرای احکام الهی ممکن نیست. لذا همانطور که در سایر احکام انسان یا باید خودش مجتهد باشد و یا از یک مجتهد تقلید نموده و مطیع او باشد، در حکومت نیز همینطور است. منتهی با این تفاوت که مجتهدین و مراجعی که در میان مردم شناخته شده هستند و مردم در آنها قابلیت ادارهی جامعهی را میبینند، از میان خود یک نفر را که حایز شرایط کاملتری است انتخاب می کنند. و سپس همان فقه اسلامی [چه در تشیع و چه در تسنن]، اطاعت از او را برای همگان و حتی سایر مجتهدین واجب مینماید.
بدیهی است این «وجوب»، عین عقل است. نمیشود که انسان مسلمان باشد، اما غیر مسلمان و بر اساس احکامی خارج از اسلام بر او حکومت نماید. و نمیشود که حکومت اسلامی باشد، اما غیر فقیه مجتهد رهبری آن را بر عهده بگیرد و نیز نمیشود که «ولی فقیه» باشد، اما اطاعتش دلبخواهی باشد.
دقت فرمایید که «ولایت» یک مقولهی منحصر به تشیع یا اسلام نیست. هر کسی ولایتی را [چه در امور شخصی و چه اجتماعی و سیاسی]، خواه ولایت «الله» باشد و خواه ولایت «طاغوت».
ب – اما در خصوص بر حق و عادل بودن نیز، راهش همان است که «فقه اسلامی» برای ثبوت عدالت یک مجتهد تبیین کرده است. در فقه اسلام بیان شده است که اکثریت «عدالت» یک امام جماعت یا یک مجتهد یا مرجع را تأیید کردند، برای حکم به عدالت کافیست. پس اگر اکثریت علما، مجتهدین، مراجع، و مردم و نمایندگانشان در مجلس خبرگان آن را تأیید کردند، دیگر جایی برای شک و تردید نیست. و این شک هیچ رجحان عقلی ندارد.
ج – اما این که چه گفته او همیشه بماند. هیچ کس چنین سخنی نگفته است. بلکه انتخاب و نیز ابقای «ولی فقیه» در یک حکومت، باید ساز و کار تعریف شدهای داشته باشد که منطبق با فقه باشد. چنان چه حتی انتخاب یک شهردار، فرماندار یا وکیل مجلس نیز در هر حکومتی از ساز و کار خود برخوردار است. در نظام جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسیاش نیز تعاریف و چارچوبهای بسیار معین و مشخصی برای انتخاب یا ابقا و تداوم رهبری تحت عنوان «ولایت فقیه» تعریف شده است. پس هر گاه آن شرایط محقق نگردد و یا اصلاً مردم نخواهند که حکومتشان اسلامی باشد، رهبر یا ولی فقیه تغییر مییابد.
د – و اما تأیید امام زمان (عج). همهی مؤمنین تحت تأییدات و الطاف حضرت ولی عصر (عج) میباشند، تا آنجا که خود میفرمایند: «هرگز در مراعات شما اهمالی نمیکنیم و هرگز یاد شما را فراموش نمی نماییم که اگر غیر از بود، بلاها و دشمنان شما را نابود میکرد». وقتی این تأیید برای تک به تک شیعیان وجود دارد، چطور ممکن است برای جامعه و حکومت اسلامی آنها وجود نداشته باشد؟ چنان چه شاهد تأییدات ایشان [که در همان دور شدن فتنهها، بلاها، مکرها و آثارشان تجلی مییابد] در هر زمان بودهایم.
شبهه اول: باید بیشتر به تعقل بپردازیم و کمتر به احساسات
بعضی وعاظ مردم رو ... فرض می کنن. خیالپردازی هایی هم در روضه ها وجود داشته که احتمالا نویسندگان مقاتل برای رضای خدا و افزایش سوز دل گریه کن ها اونها رو چرب می کردن.
اصلا برای درک واقعه عاشورا نیاز به ذکر این وقایع تراژیک و گریه و زاری وجود نداره هر چند ذکر مصائب اهل بیت هم ضروریه ولی به نظرم بیست درصد کل اون اتفاقیه که باید بیافته. خود آقا فرمودن که من برای احیای دین جدم و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم. حالا ما هی امام رو می کشیم و تکه تکه می کنیم و یه قدم برای احیای امر به معروف بر نمی داریم. این دهه ها هم که هی پشت سر هم درست می شن. جالبه که دهه صادقیه هم در اومده و شده دکون برای یه عده هیات دار و مداح و هدر دادن وقت یه مشت بچه حزب اللهی کم فکر. به جای اینکه به دهن آقا نگاه کنن که نیاز امروز جامعه رو بیان می کنن فقط چسبیدن به سینه زنی و از این برنامه ها که از حدش گذشته. مخالف هیات نیستم و خودم بچه هیاتیم ولی دوست دارم ایرادات این هیات ها باعث نشه که مضراتش بیشتر از محاسنش باشه
گفتگو
روضه خوانی در عزاداری امام حسین علیه السلام توسط ائمه علیهم السلام به شیعیان منتقل شده
اگر از عزاداری حضرت آدم و دیگر پیامبران و اولیاء خدا قبل از واقعه کربلا بگذریم اولین مراسم عزاداری امام حسین(ع) در روز یازدهم محرم سال 61 هجری در کنار اجساد شهیدان توسط اهل بیت برگزار گردید. سپس در کوفه و بعد در شام، بار دیگر در مدینه بود، هنگام ورود اهل بیت عزای عمومی بر پا گردید و تمامی مردم مدینه ناله و ضجه کردند. پس از آن حلقه های عزاداری توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله کسانی که درمدینه مجلس عزاداری بر پا کرد، حضرت زینب(سلام الله علیها) بود. این عزاداری مدینه را در آستانه انفجار و حرکت عمومی قرار داد و عمر بن سعید جریان را به یزید گزارش داد: «تحقیقا وجود زینب در مدینه اندیشه ها را تحریک میکند، زیرا او سخنور و دانا و باهوش است. خود و کسانی که با او همراهی میکنند، در نظر دارند برای خونخواهی حسین قیام کنند.» تا اینکه حضرت زینب به شام یا مصر تبعید و رحلت فرمود. پس از شهادت امام حسین(ع) ائمه خود اقامه عزاداری میکردند و شیعیان را به اقامه عزا و گریه و عزاداری تشویق نمودند.
صالح بن عقبه از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: هر کس در رثاى حسین (ع) شعرى بگوید و گریه کند و ده نفر را بگریاند، پاداش او و آنان بهشت است، و هر کس در رثاى حسین (ع) شعرى بگوید و بگرید و نه نفر را بگریاند، پاداش او و آنان بهشت خواهد بود. پس امام (ع) پیوسته افراد را بر مىشمرد تا آنکه فرمود: هر کس در مرثیه حسین (ع) شعرى بسراید و گریه کند- و... فرمود: «او تباکى کند» (یعنى: یا خود را گریان نماید)- بهشت براى او خواهد بود.(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص84)(احادیث در مورد عزاداری بر امام حسین علیه السلام: کامل الزیارات، صص338-340)
در این روایت شریف امام صادق علیه السلام به سه نکته اشاره دارد: اول، برای دیگری روضه خوانی کنید و بگریانید و گریه کنید. دوم، برای خود روضه خوانی کنید و گریه کنید. سوم، خود را گریان نشان دهید که حداقل عزاداری است. دستور به تباکی نه از سر ریاکاری و برداشتن اخلاص است و نه جهت گرم کردن مجلس است، بلکه حداقل حرکتی است که در عزای حسین علیه السلام در صورت عدم وجود اشک یا حتی عدم سوزش قلب دستور به آن داده شده که از آداب عزاداری است تا انشا الله بر قلب عزادار تفضلی شود و سوزشی پدید آید.
این همه تأکید برای عزاداری حتی بصورت «گریان نشان دادن» برای چیست؟
بطور خلاصه، عزاداری موجب پیوند عزاداران با راه سید الشهدا می شود، بنابراین درب خیمه عزا به روی همه باز است حتی «رسول ترک» یا «علی گندابی» که هر کدام به نوعی تحت تأثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته اند و از بدی ها و زشتی هایشان پاک شدند تا جایی که عرفا و علما در تشیع جنازیشان شرکت کردند. همانطور که در زیارت عاشورا خطاب به امام حسین علیه السلام می گوییم «یا ابا عبدالله، إنی أتقرب الی الله و الی رسوله و ....»، عزاداری و ماه محرم موجب تقرب به خدا و اهل بیت، تربیت دینی و سیر و سلوک عرفانی است. امام رضا علیه السلام می فرماید: «فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ فَإِنَّ الْبُکَاءَ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَام؛ تا روز قیامت بر حسین باید گریست، این گریه گناهان بزرگ را بریزد»(امالی صدوق، ص128)
فقط از راه تعقل نمی توان به عمل در جریان ولایت مداری رسید. اساسا چرا گفته می شود علم بی عمل نداشته باشید؟ برای اینکه انسان ها علم دارند اما حاضر به عمل نیستند، مثلا علم دارد که شکر برایش ضرر دارد اما دست و دلش می لرزد و دوباره شکر می خورد!، .... برخی از اهل کوفه به بالای کوهی رفته بودند و از خداوند می خواستند که کار به جایی نرسد که حسین علیه السلام کشته شود! ..... بارها به امام علیه السلام پیام رسید که «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» .... آنچه که باعث می شود علم و تعقل به عمل تبدیل شود، محبت و عواطف است. به ما دستور داده اند که اگر اشکت خشک شد خود را به تباکی بزن یعنی باز هم ابراز احساس بکن تا محبتت نسبت به حسین علیه السلام بیشتر شود.... برای ابراز محبت و شکسته شدن دل همه جور جنسی در کربلا موجود است .... اگر دلت سخت شد روضه علی اصغر سلام الله علیه گوش کن ...
ائمه معصومین علیهم السلام خیمه عزا را خود برپا می کردند و به دیگر شیعیان تاکید می کردند که خیمه عزا را برپا کنند. چنانکه امام زمان علیه السلام هر روز و شب بر سالار شهیدان عزاداری می کند : «فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَیْکَ وَ تَأَسُّفاً وَ تَحَسُّراً عَلَى مَا دَهَاکَ» (بحارالأنوار، ج98: 237) امام رضا علیه السلام: «پدرم همیشه اینگونه بود که چون محرم میشد، خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم، روز دهم روز مصیبت و حزن و گریه اش بود و میفرمود در این روز حسین کشته شد»(امالی صدوق، ص128)
بنابراین اینکه برخی ها (سروش و شریعتی) شعار تعقل و تدبر در عاشورا می دهند و از اشک و آه و گریه و دسته عزاداری غافل اند، خط انحرافی درست کرده اند که در زندگی سیاسی و شخصی ایشان هم نمایان است.
شبهه دوم: امام حسین مقابل حکومت اسلامی زمان خود بلند شد... ولی الان چه؟
واقعه عاشورا بزرگ شده است چرا که شیعیان حاجت داشتند از این واقعه یک اسطوره بسازند و با پیوند زدن خود به این اسطوره هم هویت کسب نمایند ، هم ابراز مظلومیت کنند و هم از مخالفان خود هویت ستانی کنند. سخن این نیست که شیعیان سخن گزافی گفته اند و یا از محدوده مجاز خارج شده اند؛ بلکه منظور من این است که آنها از عاشورا برای ساختن و احراز هویت استفاده کردند. به گمان من این راه را ائمه اطهار ابداع کردند و به پیروانشان آموختند و آنها هم خوب این درس را یاد گرفتند ...
... امروزه ذهنیت های جدید از عاشورا چنان پر رنگ است که بسیار سخت است تا از ورای آن حتی بتوان به تاریخ پنجاه سال پیش عزاداری ها نظر کرد ...
... مناقب و عزاداری ها پیش از حسینه ارشاد و انقلاب اسلامی از اساس متفاوت با الان است. «امام حسین انقلابی» دیگر به درد حکومت نمی خورد. از نگاه حاکمان کنونی پذیرفته نیست تا علیه حکومت انقلاب کرد. امام حسینی که قیامش اجازه می دهد تا مسلمانان علیه حکومت های موجود قیام کنند، به درد حکومت فعلی نمی خورد و از دید آنان نباید چنین امام حسینی را معرفی کرد. بنابراین منطقی است که عزاداری ها پس برود و به منطق سنتی نزدیک شود. لذا امام حسینی که اکنون باید ترویج شود، همان امام حسینی است که گریه بر او ثواب دارد و باعث شفاعت در روز جزا می گردد
..... اگر یزید روزنامه میداشت فردای عاشورای سال 60 هجری چه می نوشت؟
سرمقاله: خروش ملت خدایی سرزمین اسلام ، دیروز یکبار دیگر امواج سهمگین فتنه اخیر را در هم پیچید.
دیروز صحرای کربلا ، شاهد حماسه حضور هزاران سرباز عاشق خلیفه مسلمین بود که در چشم بهم زدنی طومار فتنه گران را در هم پیچیدند. سربازان عاشق خلافت چنان درسی به فتنه گران دادند که تا سالهای سال دیگر کسی به فکر ضدیت با اصل خلافت نیافتد.
شعار غالب دیروز در صحرای کربلا "مرگ بر ضد خلافت یزید" بود که از حنجره سربازان رشید اسلام ، آسمان سرزمین اسلام را شکافت و به عرش اعلی رسید و فرشتگان نیز با این شعار آسمانی همراهی کردند.
گفتگو:
در این شبهه به اصل و اساس قیام و حکومت که ولایت از جانب امام باشد توجه نمی شود....
اما جدای از بحث های تربیتی، جنبه بسیار مهم عزاداری، سیاسی است. هویت اصلی شیعه به جریان عاشورا وابستگی کامل دارد. شیعه مگر پیرو ولایت نیست و در روز عاشورا تمام جامعه ولایت مدار در برابر تمام جبهه تزویر و نفاق قرار گرفته بود و در هر قسمت از جریان روز عاشورا تصویری از ولایت مداری نمایان می شود، مثلا: آنجا که مسلم بن عوسجه در وصیت به حبیب بن مظاهر اشاره به حضرت حسین علیه السلام کرده و حفاظت از مولا را وصیت می کند.(اللهوف، 107) هدف جریان ولایت مدار مبارزه با ظلم، احیای معروف و جلوگیری از منکر بود که با اسارت بردن کاروان، در حقیقت بین شهرهای جهان اسلام پیام روز عاشورا منتقل می شد و تحولات مختلفی در پی گیری اهداف عاشورا در جهان اسلام رخ داد تا امروز که انقلاب شیعی در ایران برپا شد و جریان ولایت مدار، حکومت و جامعه خود را تشکیل داد.
بدون شک، نقطه اتکای شیعه در نشان دادن کارآمدی دین همین حکومت و جامعه اسلامی ایران است که در صورت توفیقات آن می توان به همه بشریت پیشنهاد مدلی متکامل از حکومت در آخر الزمان را داد والا حضرت حجت علیه السلام برای چه خواهد بود؟ تا دل ها متوجه حکومت اسلام نشود آیا بشریت در گرد امام زمان علیه السلام جمع خواهند شد؟ حکومت جمهوری اسلامی ایران با محوریت ولایت فقیه، بعنوان ماکتی (مسامحتا) از حکومت حقه جریان ولایت مدار شوق جهانی برای حکومت اسلام را فراهم می کند چنانکه بیداری اسلامی اخیر پیرامون خواسته ملت ها برای حاکم شدن قوانین اسلام است که در تونس، لیبی و مصر به کرسی نشست.
هم اکنون نیز جبهه کفر و نفاق عِده و عُده بیشتری نسبت به جریان حق دارد و امروز نیز عاشورا برپاست..... به نفاق رسوخ کرده در داخل نگاه نکن که به پیراهن حسین هم رحم نمی کنند(عاشورای88) .... نقش من و تو در کجای صحرای کربلاست ..... لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
منبع: مخاطبین سایت اوینی
ش (تهران): چرا گوشت خوک حرام است؟ آیا درست است که سبب بیغیرتی انسان میگردد؟ این سؤال برای عدهای از دانشجویان نیز مطرح شده است.
قبل از پاسخ مستقیم سؤال دقت شود که نباید ذهن خود را زیاد معطوف به «چرایی» احکام بنماییم. البته علت این توصیه «چرا» نداشتن احکام یا خوف از پرسش و پاسخ نیست، بلکه سبب این است که «چرایی» احکام فقه اسلام، یا به قول و معروف فلسفهی احکام، مانند چرایی و فلسفهی هر علم دیگری، مستلزم سالیان مدید تحصیل تخصصی در این رشته است. اما ذهن که به دنبال چرایی میرود، میخواهد در یک ایمیل، یا حداکثر یک یا دو صفحه پاسخ، به این چرایی آن به صورت قاطع دست یابد. به همین دلیل شاهدیم که اشخاص یا سایتهای مخالف اسلام و شبههافکن نیز برای گمراه کردن اذهان عمومی، بر «چرایی» احکام تکیه میکنند! چرایی که به خاطر نامحدود بودن احکام، هیچ پایانی ندارد.
سؤال از «چرایی» احکام، درست به این میماند که علائم بیماری خود را به پزشک میگویید و او با معاینات و شناختی که به دست آورده دارویی تجویز می کند. اما اگر بپرسید: چرا این دارو را تجویز نمودید و این دارو چه اثری دارد؟ بدیهی است که در پاسخ خواهد گفت: لطفاً یا پزشکی و یا داروسازی بخوانید و بفهمید چرا؟
پس، ذهن و وقت خود را متوجه «اصول» کنیم و در احکام یا تحصیل کرده و متخصص گردیم و یا تقلید. این همان کاری است که در پزشکی، مهندسی، حقوق، صنعت ... و حتی تهیهی یک لقمه نان انجام میدهیم. یا تخصص داریم و یا از متخصص تبعیت می کنیم.
اما در خصوص «چرایی» حرمت خوردن گوشت خوک، فقط به سه نکتهی ذیل اشاره میگردد:
الف – احکام اسلام که از منبع علم و حکمت الهی صادر گردیده است، فقط یک «چرا» ندارد که با بیان آن، تنها علت موجود گفته شده باشد و یا در صورت بر طرف کردن آن، حکم ملغی شود.
ب – انسان و خوک و سایر موجودات را خداوند علیم بر اساس حکمتش خلق نموده است. اوست که از تأثیر و تأثر اجزای عالم بر یک دیگر آگاه است و احکام برخورد انسان با هر چیز و نحوهی استفادهی از آن را بر اساس منافع انسان (کمال) وضع نموده است. پس اگر چیزی (از جمله خوردن گوشت خوک) حرام شد، لابد نه یک ضرر معین، بلکه مضرات بسیاری برای انسان دارد.
ج – در قدیم کشف کردند که گوشت خوک حاوی کرمهایی است که با تناول آن به بدن انسان منتقل میگردد و عدهای خیلی خوشحال شدند که لابد علت حرام بودن گوشت خوک، وجود همین کرمها میباشد. پس از یک مدتی با پیشرفت علم تجربی، بشر قادر شد که آن کرم ها بکشد و از بین ببرد. آیا گوشت خوک حلال شد؟ خیر. باز مدتی گذشت و بشر کشف کرد که گوشت خوک حاوی کرمهای دیگری میباشد که با چشم غیر مسلح دیده نمیشود. عدهای گفتند: پس لابد علت تحریم همین بوده است. اما بشر با پیشرفت علمی توانست آنها را نیز از بین ببرد. آیا حلال شد؟ خیر. باز مدتی گذشت و امروزه دانشمندان انگلیسی با انجام آزمایشاتی روی گوشت مرغ و برخی دیگر از حیوانات کشف کردهاند که «گوشت هر حیوانی، طینت آن حیوان را به خورندهاش منتقل میکند». مثل درنده خویی، تنبلی، حرص ... یا بیغیرتی.
این یافتهی بشر، تثبیت شده است و البته بدیهی است که هر تغذیهای تأثیرات متفاوت خود را بر بدن و بالتبع بر روح میگذارد. و این امر حتی در حیوانات نیز جاری است. چنان چه مشاهده میکنیم، اغلب حیوانات بزرگ خشکی (فیل، کرگدن، زرافه، گاو و ...) فقط علف میخورند و هیچ کدام نیز درنده نیستند. اما حیوانات گوشتخوار، جثهی کوچکتری دارند (شیر و سایر گربهسانان، گرگ و سایر سگ سانان، اغلب خزندگار مثل مار و یا حشرات)، اما درنده و خونخوار هستند. به همین دلیل به کسانی که در خانه حیوانات گوشتخواری چون سگ و گربه را نگهداری میکنند، توصیه میکنند که به آنها زیاد گوشت خام ندهید، چون وحشی میشوند.
پس گوشت، طینت حیوان را به خورنده منتقل میکند و به همین دلیل اسلام حتی از خوردن زیاد گوشت حلال نیز منع میکند، چنان چه پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «شکم خود را قبرستان لاشهی حیوانات نکنید»، اما در عین حال ترک گوشتخواری را نیز نه تنها توصیه نمیکند، بلکه بسیار مورد نکوهش قرار میدهد.
گوشت خوک نیز طینت خوک، که از جمله «بیغیرتی» است را به خورنده منتقل مینماید. اما این تنها دلیل حرمت خوردن گوشت خوک نیست و لابد مضرات دیگری نیز دارد.